معنی ستایش فارسی یازدهم (آرایه ها + کلمات)
ستایش و سپاس
در این شعر، شاعر از لطف و مهربانی بیپایان خداوند صحبت میکند. او میگوید که این محبت و نعمتهای خدا آنقدر زیاد است که قابل شمارش نیست. شاعر احساس میکند که در برابر این همه بخشش، زبانش قاصر است و نمیتواند به خوبی سپاسگزاری کند.
او اشاره میکند که اگر تمام استعدادها و تواناییهایش را هم به کار بگیرد، باز هم نمیتواند حق شکرگزاری را به جا آورد. در پایان، شاعر به این نتیجه میرسد که تنها کاری که از دستش برمیآید، همین ابراز عجز و ناتوانی در برابر عظمت پروردگار است و با فروتنی کامل، سپاس خود را بیان میدارد.
**مفاهیم و آرایههای ادبی:**
* **تشبیه:** شاعر زبانش را برای سپاس گویی، کوتاه و ناتوان توصیف میکند.
* **تضاد:** از تضاد بین “کثرت” (زیادی) نعمتهای خدا و “قِلَّت” (کمبود) توانایی خود برای سپاس گویی استفاده شده است.
* **تلمیح:** شعر به مفهوم کلی “عجز از شکر” اشاره دارد که در ادبیات عرفانی ما بسیار دیده میشود.
* **لف و نشر:** در بیت اول، “لطف” و “نعمت” را بیان میکند و سپس در ادامه به هر کدام میپردازد.
**معنی واژهها:**
* **ستایش:** سپاس و تشکر
* **لطف:** محبت و مهربانی
* **نعمت:** روزی و بخشش
* **قاصر:** کوتاه، ناتوان
* **حَسبِ حال:** به اندازه توان و وضعیت
* **هزاران:** بسیار زیاد (به صورت نمادین)
* **حَیْرانی:** سردرگمی و درماندگی
* **عجز:** ناتوانی
* **اقرار:** اعتراف و بیان کردن

درس: به نام شیرینکننده زبانها
موضوع: مفهوم واژهها – درک شعر
در این بخش، به بررسی معنای واژهها و درک مفهوم شعرها میپردازیم. هدف این است که با معنای دقیق کلمات و عبارات آشنا شویم و بتوانیم منظور شاعر را به خوبی درک کنیم. این کار به ما کمک میکند تا بهتر با زیباییهای زبان و ادبیات ارتباط برقرار کنیم.
معنی شعر ستایش لطف خدا یازدهم
| ۱ – به نام چاشنی بخش زبان ها | حلاوت سنج معنی در بیان ها |
با نام خدایی که نامش بر زبان همه جاری است و به سخن انسان، شیرینی و زیبایی میبخشد، گفتار خود را شروع میکنم.
حوزه زبانی:
چاشنیبخش: چیزی است که برای اثرگذاری بیشتر سخن به آن اضافه میشود.
حلاوت: به معنای شیرینی است.
حلاوتسنج: چیزی که شیرینی میبخشد.
بیت: یک جمله کامل است.
مصراع اول: «سخنم را آغاز میکنم» به دلیل قرینه معنایی حذف شده است.
واژه «چاشنی»: هم معنای قدیمی خود (طعم و مزه) را نگه داشته و هم معنای جدیدی (ماده آتشزا در فشنگ) گرفته است.
حوزه ادبی:
زبان: مجازی از سخن است.
چاشنیبخش زبان و حلاوتسنج معنی: از نوع حسآمیزی است.
واژههای زبان و بیان و معنی – چاشنی و حلاوت: با هم رابطه معنایی دارند (مراعات نظیر).
چاشنیبخش و حلاوتسنج: کنایه از چیزهایی هستند که سخن را دلپذیر و خوشایند میکنند.
اشارهای است به آیه «عَلَّمَهُالبَیان».
حلاوتسنج معنی: یک ترکیب استعاری است (استعاره).
| ۲ .بلند آن سر که او خواهد بلندش | نژند آن دل، که او خواهد نژندش |
خداوند هر کس را که اراده کند، بزرگوار و سرفراز میکند و هر کس را که بخواهد، خوار و اندوهگین میسازد.
**بررسی دستوری:**
– نژند: به معنای خوار، زبون و غمگین است.
– «ـَش» در هر دو سطر: مفعول را نشان میدهد.
– این بیت از چهار جمله به شیوهای فشرده و رسا تشکیل شده است.
– فعل «است» در سطر اول و دوم با توجه به مفهوم جمله حذف شده است.
– بلند و نژند: مسند جمله هستند.
– سر، دل و او: نهاد جمله محسوب میشوند.
**بررسی ادبی:**
– بلند و نژند: تکرار برای تأکید به کار رفته است.
– سر و دل: مجازی از شخص است.
– واجآرایی حرف «ن» در بیت دیده میشود.
– سر و دل: ارتباط معنایی بین دو کلمه وجود دارد.
– بلند و نژند: تضاد معنایی دارند.
– اشاره به آیه «تُعِزُّ مَن تَشاء و تُذِلُّ مَن تَشاء» شده است.
– بلندی سر: کنایه از عزت و سربلندی است.
| ۳ .در نابسته احسان گشادهست | به هرکس آنچه میبایست، دادهست |
در بخشش و مهربانی خداوند، هیچ درگاهی بسته نیست. او دریای رحمت خود را به روی همگان گشوده و به هرکس به اندازه شایستگی و نیازش عطا کرده است.
**قلمرو زبانی:**
* احسان: نیکوکاری و بخشش
* می بایست: لازم و ضروری است
* نابسته و گشاده: این دو کلمه معنایی نزدیک به هم دارند (هممعنی)
* بیت: این بخش از سه جمله تشکیل شده است.
**قلمرو ادبی:**
* به کار بردن کلماتی مانند «در» و «گشودن» که با هم ارتباط معنایی دارند.
* «درِ احسان» یک تصویر زیبا و استعاری از بخشش بیکران خداوند است.
* تکرار آوای «س» در کلمات.
* اشاره غیرمستقیم به آیه شریفه «اِنَّ الله یَرزُقُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِسابِ»
* «گشاده بودن درِ احسان» کنایه از این است که بخشش و روزی خداوند پایانی ندارد.
| ۴ .به ترتیبی نهاده وضع عالم | که نی یک موی باشد بیش و نی کم |
خداوند جهان را به گونهای آفریده که هر چیزی در جای درست و اندازه مناسب خود قرار دارد. هیچ چیز در این جهان بیاندازه یا ناقص آفریده نشده است. همه چیز به بهترین شکل و در جایگاه شایسته خود قرار گرفته است.
**قلمرو زبانی:**
به ترتیبی: به شیوهای
وضع: وضعیت، حالت
نی: نَه
بیت: سه جمله
نهاد جمله اول و فعل جمله سوم: حذف به قرینه لفظی
**قلمرو ادبی:**
بیش و کم: تضاد
یک موی: کنایه از بسیار اندک
نی: آرایه تکرار
تلمیح به آیه «اَلّذی اَحسَنَ کُلَّ شَیءِ خَلَقَهُ»
| ۵ .اگر لطفش قرین حال گردد | همه ادبارها اقبال گردد |
اگر مهربانی و لطف خداوند همواره با انسان همراه باشد، تمام ناکامیها و سختیهایش به فرصتهایی برای خوشبختی و پیشرفت تبدیل خواهد شد.
**واژهشناسی:**
قرین: همراه
ادبار: ناکامی، بدبیاری
اقبال: خوشبختی، سعادت
بیت: دو جمله
قرین و اقبال: نقش مسند
**زیباییهای ادبی:**
ادبار و اقبال: تضاد معنایی
لطف قرین حال گردد: تشخیص و استعاره
| ۶ .و گر توفیق او یکسو نهد پای | نه از تدبیر کار آید نه از رای |
اگر مهربانی و لطف خداوند شامل حال انسان نشود، خرد و فکر او به تنهایی نمیتواند کاری از پیش ببرد و آدمی درمانده میماند.
**بررسی واژگان:**
توفیق: یعنی خداوند شرایط را طوری فراهم کند که خواستههای بنده به نتیجه برسد؛ هماهنگ کردن و ممکن ساختن.
تدبیر و رای: این دو واژه معنایی نزدیک به هم دارند.
این بیت از سه بخش تشکیل شده و فعل «آید» در پایان به دلیل اشارهی پیشین، حذف شده است.
**زیباییهای ادبی:**
«پای نهادن توفیق»: در اینجا به توفیق، ویژگی انسانیِ راه رفتن داده شده.
«پای» و «رای»: این دو کلمات از نظر نوشتاری و آوایی شباهت دارند.
«رای» و «تدبیر»: این دو با هم ارتباط معنایی دارند.
«نَه»: تکرار شده است.
«پای به یک سو نهادن»: کنایه از این است که توفیق، همراهی و یاری خود را قطع کرده است.
| ۷ .خرد را گر نبخشد روشنایی | بمانَد تا ابد در تیرهرایی |
اگر خداوند به خرد انسان روشنایی نبخشد و آن را راهنمایی نکند، فکر و اندیشه او برای همیشه در تاریکی و گمراهی خواهد ماند.
**واژهشناسی:**
تیرهرایی: بداندیشی و گمراهی
ابد: زمانی بیپایان
خرد: عقل و اندیشه
روشنایی: هدایت و آگاهی
**صنایع ادبی:**
تضاد: روشنایی در برابر تاریکی
مراعات نظیر: ارتباط میان خرد و اندیشه
کنایه: روشنایی بخشیدن به معنای هدایت کردن
استعاره: روشنایی نماد آگاهی است
کنایه: تیرهرایی نشانگر گمراهی است
حسآمیزی: پیوند روشنایی عقل با تاریکی اندیشه
مجاز: خرد به جای انسان به کار رفته است
تلمیح: اشاره به آیه «یَخرِجونَهُم مِنَ الظُّلُماتِ اِلی النّور»
| ۸ .کمال عقل آن باشد در این راه | که گوید نیستم از هیچ آگاه |
وقتی عقل در مسیر شناخت و آگاهی به تکامل میرسد که به نداشتن دانش خود اعتراف کند.
در حوزه زبانی: عقل میگوید: تشخیص و استعاره / کمال عقل میگوید نمیدانم: یک تناقض / این راه: استعارهای از شناخت و معرفت.