معنی ضرب المثل ” عاقبت گرگ زاده گرگ شود “

همانطور که میدانید، ضربالمثلها در فرهنگ ما جایگاه ویژهای دارند و هر کدام درسی برای زندگی به ما میدهند. یکی از این ضربالمثلها که بسیار شنیدهایم، این است: “عاقبت گرگ زاده، گرگ شود.”
این جمله به زبان ساده یعنی که هر کس سرانجام به سرشت و خوی واقعی خود بازمیگردد. درست مانند یک توله گرگ که حتی اگر در میان گوسفندان بزرگ شود، در نهایت طبیعت درونیاش او را به سمت غریدن و رفتارهای گرگگونه میکشاند.
این مثل معمولاً برای افرادی به کار برده میشود که با وجود تربیت خوب یا زندگی در یک محیط سالم، در پایان کار، ویژگیهای بد و ناپسند نیاکان یا ذات خود را نشان میدهند. این ضربالمثل به ما یادآوری میکند که تغییر دادن ذات و سرشتِ глубокای یک فرد، کاری بسیار دشوار و اغلب غیرممکن است.
در ادبیات و داستانهای قدیمی، این مفهوم بارها دیده میشود. برای مثال، حکایتی وجود دارد درباره یک شغال که یک بچه گرگ پیدا میکند و او را به فرزندی بزرگ میکند. با این حال، وقتی آن بچه گرگ بزرگ میشود، غریزهاش او را وادار میکند که به گلهی حیوانات دیگر حمله کند و در نهایت مشخص میشود که هیچچیز نمیتواند ماهیت واقعی او را پنهان نگه دارد.
این ضربالمثل به ما هشدار میدهد که در روابط خود با دیگران، به خصوص کسانی که پیشینه و خوی بدی دارند، هوشیار باشیم و فکر نکنیم که محبت یا آموزش ما میتواند به طور کامل آنها را تغییر دهد.

در این نوشته، میخواهیم با هم معنی و مفهوم یکی از ضربالمثلهای کهن و پرمعنی ایرانی آشنا شویم. در ادامه با ما همراه باشید.
ضرب المثل عاقبت گرگ زاده گرگ شود کنایه از چیست؟
۱- یعنی اگر کسی ذاتاً بدجنس و شرور باشد، با تربیت و نصیحت درست نمیشود و نباید به حرفها و قولهایش اعتماد کرد.
۲- معمولاً این ضربالمثل را در مورد کسانی به کار میبرند که تمام زندگی خود را با انجام کارهای نادرست و آزار دیگران گذراندهاند. وقتی چنین افرادی به مشکل میخورند یا گیر میافتند، قسم میخورند که دیگر رفتارشان را تغییر میدهند و انسان بهتری خواهند شد. در این شرایط است که مردم میگویند: “گرگ هرچه زوزه بکشد، باز هم گرگ است”. در حقیقت، گرگ در اینجا نماد حیوان درنده، حیلهگر و بیرحم است.
۳- این ضربالمثل از نظر معنی شبیه به این گفته است: “ذات بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است”.
ریشه و داستان این ضرب المثل
در کتاب گلستان سعدی داستانی وجود دارد که خلاصهی آن چنین است:
روزی پادشاهی به همراه سپاهیانش توانستند گروهی از راهزنان را که سالها در یک گردنهی کوهستانی مردم را میدزدیدند و میترساندند، دستگیر کنند. پادشاه تصمیم گرفت همهی آنان را اعدام کند.
در میان راهزنان جوانی بود که خود را به پای پادشاه انداخت و قول داد که توبه کند و دیگر دست به کارهای بد نزند. وزیر پادشاه که دلسوز شده بود، قول داد که سرپرستی او را بپذیرد و او را به خوبی تربیت کند. پادشاه هم قبول کرد.
وزیر بهترین معلمان را برای آموزش علم و ادب به خدمت گرفت و هر بار نزد پادشاه از پیشرفت جوان با خوشحالی تعریف میکرد. اما پادشاه هر بار در پاسخ میگفت:
> عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود
دو سال گذشت. یک روز دوستان قدیمی جوان نقشه کشیدند تا وزیر را بکشند و اموالش را بدزدند. جوان با دیدن آنان، دوباره به راه گذشته برگشت و در کشتن وزیر با آنان همدست شد.
وقتی پادشاه از این ماجرا باخبر شد، آهی کشید و گفت:
> شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی
ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس
> باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره بوم خس
> زمین شوره سنبل بر نیارد
در او تخم و عمل ضایع مگردان
> نکویی با بدان کردن چنان است
که بد کردن به جای نیک مردان
نتیجه اخلاقی
به طور قطع نمیتوان گفت که یک فرد هرگز تغییر نمیکند. ممکن است کسی در یک محیط ناسالم بزرگ شده باشد، اما اگر با افراد خوب و دانایی معاشرت کند، به تدریج اخلاق و رفتارش بهتر میشود. برعکس این موضوع نیز امکان دارد اتفاق بیفتد؛ مثلاً کسی که در شرایط خوبی بوده، ممکن است تحت تأثیر دوستان ناباب قرار گیرد و تغییر کند.
پس ما نمیتوانیم با اطمینان بگوییم که یک نفر حتماً اصلاح میشود یا خراب میشود، اما عقل به ما میگوید که به هر کسی که سابقهی خوبی ندارد، نباید اعتماد کرد، چون در نهایت این خودمان هستیم که ضرر میکنیم.
ضربالمثل: با گرگ




























