معنی ضرب المثل ” عطایش را به لقایش بخشیدم “

در گذشته مرد ثروتمندی زندگی می‌کرد که دختری زیبا و خوش‌اخلاق داشت. وقتی دخترش به سن ازدواج رسید، خواستگاران زیادی به خانه‌شان آمدند. یکی از این خواستگاران جوانی بود که از نظر مالی وضعیت خوبی نداشت، اما ادب و شخصیت خوبی داشت. مرد ثروتمند با دیدن وضعیت ساده آن جوان، به او گفت: «من تمام مهریه و هزینه‌های ازدواج را می‌دهم و همه چیز را فراهم می‌کنم، فقط تو بیا و داماد من شو!» این حرف او به مرور زمان به یک ضرب‌المثل تبدیل شد.

**معنی ضرب‌المثل:**

این ضرب‌المثل زمانی به کار می‌رود که کسی کاری را با سختی و زحمت زیاد انجام دهد، اما در نهایت نتیجه‌ای نگیرد یا حتی وضعش از قبل بدتر شود. در واقع به این معناست که فرد علاوه بر تحمل رنج و هزینه، ضرر بیشتری هم متحمل شود. مثلاً مانند کسی که برای کمک به دیگری همیشه حاضر باشد، اما در آخر نه تنها تشکر نبیند، بلکه مشکل بیشتری هم برایش پیش بیاید.

ضرب المثل عطایش را به لقایش بخشیدم

در این بخش، به بررسی معنی، مفهوم و داستان پشت این ضرب‌المثل ایرانی می‌پردازیم. در ادامه با ما همراه باشید.

معنی ضرب المثل عطایش را به لقایش بخشیدم چیست؟

۱- یعنی وقتی دیدم ضرر و زیانش خیلی زیاد است، از سود کم آن چشم پوشیدم و کنار کشیدم.

۲- معمولاً این ضرب‌المثل را زمانی به کار می‌برند که چیزی هم فایده داشته باشد و هم زیان. انسان خردمند وقتی ببیند ضرر چیزی از سودش بیشتر است، از آن می‌گذرد و آن را رها می‌کند.

معنی کلمات

عطا: به معنای بخشیدن و هدیه دادن است.
لقا: به معنای ملاقات و دیدار است.

◊ در زبان عربی، هنگامی که افراد می‌خواهند با یکدیگر خداحافظی کنند یا بگویند “به امید دیدار دوباره”، از عبارت “إلی اللِّقاء” استفاده می‌کنند.

حدیث امام علی علیه السلام

امیرمؤمنان علی علیه السلام در این زمینه جمله‌ی بسیار پرمعنایی دارد. ایشان می‌فرمایند:
فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَى غَيْرِ أَهْلِهَا؛
یعنی: از دست دادن خواسته‌ات، آسان‌تر از این است که آن را از افراد ناشایست درخواست کنی.

درست مثل همان ضرب‌المثلی که می‌گوید: گاهی بهتر است چشم‌توزی از برخی افراد کنی و به جای وابستگی به آن‌ها، روی خودت حساب کنی. پس بهتر است دست نیاز به سمت کسانی دراز نکنی که لیاقت کمک کردن به تو را ندارند.

داستان ضرب المثل عطایش را به لقایش بخشیدم

پیرمردی دانا و پرهیزگار که اهل دانش بود، روزگارش به سختی و تنگدستی گذشت. یکی از دوستانش به او پیشنهاد داد: «در این شهر، مرد پولداری زندگی می‌کند که همه نیازمندان نزد او می‌روند و مشکلاتشان را با او در میان می‌گذارند. بیا ما هم به دیدارش برویم، شاید گره از کار تو هم باز شود.»

پیرمرد که چاره دیگری ندید، همراه او به خانه آن ثروتمند رفت. وقتی وارد کاخ مجللش شدند، پیرمرد متوجه شد که مرد ثروتمند چهره‌ای متکبرانه دارد و با نیازمندان و اطرافیانش مانند برده رفتار می‌کند، گویی آن‌ها بندگان او هستند و او صاحب اختیارشان!

پیرمرد از این وضعیت بسیار ناراحت شد و با دل شکسته به همراه خود گفت: «بیا برگردیم، من بخشش او را به خودش بخشیدم!» یعنی از هر سود و کمکی که ممکن بود از او بگیرد، در برابر خواری و تحقیری که باید تحمل می‌کرد، چشم‌پوشی کرد.

به بیان دیگر: عزت نفس من آن‌قدر ارزشمند است که برای دریافت کمک از فردی ناشایست، آن را خدشه‌دار نکنم.

ضرب‌المثل‌های فارسی محبوب
اختصاصی-آرین لوتوس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن