معنی ضرب المثل ” مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان “

این ضربالمثل زیبا و پرمعنی، در واقع یک درخواست محترمانه و دوستانه است. فرد با گفتن این جمله به طرف مقابل میگوید:
«من هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی، آرزوی بدی و ضرری برای تو ندارم و همیشه برایت خیر و خوبی را میخواهم. از تو هم خواهش میکنم که لطفاً متقابلاً این حس خوب را حفظ کنی و با رفتار یا گفتارت، بدی و آسیبی به من نرسانی.»
این مثل در واقع یک هشدار مهربانانه و یک درخواست صلحآمیز است. یعنی: «من پیشقدم در خوبی کردن هستم و نیت بدی نسبت به تو ندارم، پس تو هم لطف کن و این صلح و آرامش را با کارهایت به هم نزن.»
از این عبارت معمولاً در موقعیتهایی استفاده میشود که فرد کمی از رفتار یا قصد و نیت طرف مقابل نگران است و دوست دارد با یادآوری این جمله، رابطه را در مسیر دوستی و خیرخواهی حفظ کند.

در این بخش به بررسی مفهوم یکی از ضربالمثلهای معروف فارسی میپردازیم: «مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان». همچنین داستانی مرتبط با این مَثَل از کتاب گلستان سعدی را مرور خواهیم کرد. در ادامه با ما همراه باشید.
معنی ضرب المثل مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان
۱- از آنجایی که در گذشته ثابت شده هیچ سودی از تو به ما نرسیده، لطفاً از ما فاصله بگیر تا از آسیب و ضرر تو در امان بمانیم.
۲- یعنی از تو که هیچ کمکی به ما نمیکنی، حداقل این انتظار را داریم که برایمان مشکل ایجاد نکنی.
ریشه و داستان ضرب المثل
این حکایت از کتاب گلستان سعدی گرفته شده است. در ادامه، داستان به طور خلاصه و مفهوم آن بیان میشود:
شاعری نزد رئیس دزدان رفت و در مدح او شعری خواند. رئیس دزدان دستور داد لباسهایش را از تنش درآورند و او را از روستا بیرون کنند. مرد بیچاره در هوای سرد، برهنه راه میرفت. سگها به دنبالش افتادند. خواست سنگی بردارد تا آنها را دور کند، اما زمین یخزده بود و نمیتوانست سنگی جدا کند. درمانده گفت: این مردم چقدر بیانصاف هستند! سگها را رها کردهاند، اما سنگها را بستهاند!
رئیس دزدان که از بالای اتاقش این صحنه را دید و شنید، خندید. گفت: ای خردمند! از من آرزویی بکن. شاعر گفت: اگر لطف کنی، فقط لباسهایم را میخواهم.
*رضینا مِن نوالِکَ بالرَحیلِ.*
*امیدوار بود آدمى به خیر کسان*
*مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان*
این صحنه دل رئیس دزدان را به رحم آورد. پس دستور داد لباسهایش را به او بازگردانند و علاوه بر آن، یک قبای پوستین نیز به او بخشید و مقداری پول.
معنی حکایت
شاعری پیش رئیس گروه دزدان رفت و با خواندن شعری، شروع به تعریف و تمجید از او کرد. اما رئیس دزدها دستور داد لباسهایش را از تنش درآورند و او را از شهر بیرون کنند. شاعر بیچاره، با آن وضعیت اسفناک، در هوای یخزده به راه افتاد.
اتفاقاً چند سگ به دنبالش افتادند. خواست سنگی بردارد تا آنها را فراری دهد، اما زمین به دلیل سرمای شدید یخبسته بود و سنگها به زمین چسبیده بودند. با ناراحتی گفت: این مردم چقدر بیاخلاق هستند! نه تنها سگها را آزاد گذاشتهاند، بلکه سنگها را هم به زمین بستهاند!
رئیس دزدان که صدای شاعر را از اتاقش شنید، خندید و گفت: ای مرد دانا! اگر حاجتی داری، از من درخواست کن. شاعر پاسخ داد: اگر مهربانی میکنی، فقط لباسهایم را به من برگردان.
معنی رضینا مِن نوالِکَ بالرَحیلِ: ما از عطای تو، به کوچ کردن و دور شدن از کوی تو راضی شدیم!
انسان معمولاً به خوبی و بخشش دیگران امید دارد.
اما من از تو هیچ خیری انتظار ندارم. فقط بلا و آزارت را از من دور کن.
رئیس دزدان دلش به حال او سوخت و نه تنها لباسهایش را پس داد، بلکه یک قبضه لباس گرم و مقداری پول هم به او بخشید.
معنی ضرب المثل صد رحمت به دزد سرگردنه!




























