موتیف در موسیقی به چه معناست ؟

در این نوشته از وبلاگ آرین لوتوس، قصد داریم تا مفهومی دیگر در زمینه موسیقی به نام «موتیف» را به شما معرفی کنیم. موتیف در واقع کوچکترین بخش با معنا در یک قطعه موسیقی است. در ادامه، این موضوع را بیشتر بررسی خواهیم کرد. پیشنهاد میکنیم برای درک کامل این مفهوم، تا پایان این مطلب با ما همراه بمانید.
موتیف در موسیقی
همانطور که پیش از این بیان شد، موتیف کوچکترین بخش با معنا در موسیقی به شمار میرود. حتی برای ساختن جملههای ساده موسیقایی نیز باید از موتیف استفاده کرد، هرچند گاهی این کار به صورت ناخودآگاه انجام میشود.
وقتی موتیف به شکل ناخودآگاه به کار میرود، باید باعث ایجاد پیوند، یکپارچگی، منطق، روشنی و روانی در قطعه شود. درست شبیه به زبان که هر جمله از چند کلمه تشکیل میشود، در موسیقی هم هر جمله معمولاً از چند موتیف ساخته میشود. با این حال تفاوتهایی نیز بین آنها وجود دارد؛ برای مثال، همیشه به آسانی نمیتوان تشخیص داد که یک موتیف دقیقاً کجای قطعه موسیقی قرار گرفته است.
تفاوت موتیف و تِم
تفاوت بین موتیف و تم (یا زمینهٔ اصلی موسیقی) در یک قطعه این است که موتیف بخشی کوتاهتر از تم است و در واقع قسمتی از آن به شمار میرود. معمولاً موتیف را کوچکترین بخش یک تم یا عبارت میدانند که همچنان هویت خود را به عنوان یک ایدهٔ موسیقایی حفظ میکند.
در بیشتر قطعات، موتیف در همان ابتدا با ترکیبی از فواصل و ریتمهای اثرگذار و به یاد ماندنی پدیدار میشود و اغلب به یک هارمونی قوی نیز اشاره دارد. از آنجایی که تقریباً همهٔ الگوهای موجود در قطعه به نوعی به موتیف وابسته هستند، معمولاً آن را منبع اصلی ایدههای موسیقایی میدانند.
اگر موتیف شامل بخشهایی از الگوهای بعدی قطعه باشد، میتوان آن را کوچکترین عامل مشترک در نظر گرفت؛ و اگر در الگوهای بعدی گنجانده شود، به عنوان بزرگترین عامل مشترک شناخته میشود.
برای نمونه، در سمفونی پنجم بتهوون، یک الگوی چهارنتی نقش مهمترین موتیف قطعه را دارد و از نظر هارمونی و ملودی گسترش پیدا میکند تا زمینهٔ اصلی موومان اول شکل بگیرد.
در آهنگسازی، برای ادامهٔ قطعه معمولاً لازم است موتیف چندین بار تکرار شود یا موتیفهای دیگری به آن اضافه گردد. اگرچه تکرار بخشهای مرتبط ضروری است، اما تکرار بیش از حد باعث یکنواختی میشود. بنابراین، آهنگسازان با خلاقیت و ایجاد تغییرات گوناگون سعی میکنند قطعه را در عین حفظ انسجام، متنوع و جذاب نگه دارند.
تناوب موتیف در قطعه ها
به طور کلی، نقشهای موسیقی (موتیفها) در طول یک قطعه، شکل اصلی خود را حفظ میکنند و گسترده نمیشوند. آنها معمولاً به صورت پشت سر هم یا نوبتی در بخشهای مختلف قطعه ظاهر میشوند و همین موضوع به ایجاد حس یکپارچگی و وحدت در قطعه کمک میکند.
اما در نهایت، همه چیز به نحوه استفاده از این نقشها بستگی دارد. چه یک نقش ساده باشد و چه پیچیده، و چه ویژگیهای کمی داشته باشد یا زیاد، معنای نهایی قطعه تنها با شکل اولیه آن مشخص نمیشود، بلکه به چگونگی کاربرد و گسترش آن نقش در قطعه وابسته است.
به طور خلاصه، نقشهای موسیقی معمولاً در سرتاسر قطعه تکرار میشوند، اما تکرار یکنواخت و بدون تغییر آنها ممکن است باعث کسالت شود. تنها با ایجاد تغییرات ظریف و کنترلشده در هر بار تکرار است که میتوان از یکنواختی جلوگیری کرد.
استفاده از موتیف نیاز به واریاسیون دارد
واریاسیون به معنای ایجاد تغییر است. اما اگر همهی ویژگیهای یک موتیف عوض شود، باعث میشود پیوند بین بخشها از بین برود و حس بیمعنایی و گسستگی به وجود آید. در نتیجه، شکل اصلی موتیف ناپدید میشود. به همین دلیل، هنگام ایجاد واریاسیون، باید برخی از بخشهای کماهمیت تغییر کنند و بخشهای مهم و کلیدی دست نخورده باقی بمانند.
نگهداشتن الگوهای ریتمیک، به طور مؤثری ارتباط بین قسمتهای مختلف قطعه را حفظ میکند (البته برای جلوگیری از یکنواختی، انجام تغییرات کوچک و جزئی اجتنابناپذیر است).
همچنین باید اشاره کرد که تشخیص این که کدام بخشها مهمتر هستند، به عهده آهنگساز است و بستگی به هدفی دارد که از ساختن آن قطعه در نظر دارد. در طول این تغییرات و جابهجاییها، شکلهای گوناگونی از موتیف پدید میآید که معمولاً با یکی از الگوهای شناختهشده همخوانی دارد.
بسط و گسترش واریاسیون
موسیقی چندصدایی را میتوان به روش «گسترش و تغییر» تشبیه کرد. در این روش، یک نغمهٔ اصلی بارها تکرار میشود، اما هر بار با شکلهای کوچک و جدیدی ظاهر میگردد. این فرآیند مانند رشد و گسترش یک ایده است، با این تفاوت که تغییرات جزئی ــ مثل اضافه کردن نتهای تزئینی ــ تنها تأثیر موقت و محدودی دارند و ماهیت اصلی قطعه را دگرگون نمیکنند. به این نوع تغییرات کوچک، بهتر است «گونههای مختلف» یک نغمه بگوییم.














































