معنی درس پنجم فارسی یازدهم آغازگری تنها (آرایه ها + کلمات)
در این بخش به توضیح درس پنجم کتاب فارسی پایه یازدهم با عنوان “آغازگری تنها” میپردازیم. هدف این است که مفهوم درس و آرایههای ادبی و واژههای مهم آن را به زبانی ساده بیان کنیم.
**مفهوم کلی درس:**
این درس به زندگی و شخصیت حضرت ابراهیم (ع) میپردازد. او به عنوان یک آغازگر تنها شناخته میشود، زیرا در زمانی زندگی میکرد که بیشتر مردم بتپرست بودند و او تنها کسی بود که به خدای یکتا ایمان داشت. این درس درباره ایمان راسخ، مبارزه با شرک و بتپرستی، و استقامت در راه حق سخن میگوید.
**آرایههای ادبی به کار رفته:**
در این درس از آرایههای ادبی مختلفی استفاده شده تا مفاهیم را زیباتر و تأثیرگذارتر کند. برای نمونه:
* **تشبیه:** برای توصیف و مقایسه، مثلاً مقایسه ایمان حضرت ابراهیم به چیزی محکم و استوار.
* **استعاره:** استفاده از کلمات به شکلی نمادین برای رساندن معنی عمیقتر.
* **تضاد:** قرار دادن دو مفهوم مخالف در کنار هم، مانند “تنهایی” در برابر “یاری خدا” که قدرت ایمان را نشان میدهد.
* **تکرار:** تکرار برخی کلمات برای تأکید بیشتر بر روی یک مفهوم مهم.
**واژههای مهم و معنی آنها:**
در این درس با کلمات مهم و جدیدی آشنا میشویم. درک معنای این واژهها به درک بهتر متن کمک میکند. برخی از این کلمات و معانی سادهشده آنها عبارتند از:
* **آغازگر:** کسی که چیزی را برای اولین بار شروع میکند.
* **یگانه:** یکتا و بیهمتا.
* **استوار:** محکم و پایدار.
* **ساحت:** قلمرو و حوزه.
* **توحید:** اعتقاد به یگانگی خدا.
* **شرک:** اعتقاد به شریک برای خدا.
با هماهنگی این مفاهیم، آرایهها و واژگان، درس “آغازگری تنها” تصویری روشن و الهامبخش از ایمان و پایداری یک پیامبر بزرگ را به نمایش میگذارد.

**عنوان درس:** درس پنجم: تنها آغازگر
**موضوع:** مفهوم واژهها و درک شعر
در این بخش، به بررسی معنای واژهها و مفهوم کلی شعر میپردازیم. هدف این است که با درک عمیقتر کلمات و عبارات، بتوانیم پیام و احساسی که شاعر در قالب شعر بیان کرده است را بهتر بفهمیم.
با یادگیری معنای دقیق کلمات و ترکیبهای بهکاررفته در شعر، میتوانیم به درک بهتری از مفهوم کلی آن برسیم و با دنیای ذهنی شاعر بیشتر آشنا شویم.
معنی درس آغازگری تنها یازدهم
در صفحه ۴۸ کتاب فارسی یازدهم، با مفهوم زیبایی و شکوه آفرینش روبرو میشویم. شاعر با نگاهی عمیق به جهان اطراف، از دیدن نشانههای خدا در هر ذره از هستی سخن میگوید. او معتقد است که تمام این جهان، کتاب بزرگی است که هر بخش از آن، گویای وجود پروردگار است.
در صفحه ۳۹، درسی با عنوان “نیایش” قرار دارد که در آن به اهمیت دعا و راز و نیاز با خدا پرداخته شده است. این متن به ما میآموزد که در هر شرایطی، تنها تکیهگاه مطمئن، خداوند است و انسان باید در همه حال به او پناه ببرد.
صفحه ۴۱ به ادامه بحث درباره ارتباط با خدا اختصاص دارد و بر این نکته تأکید میکند که یاد خداوند، آرامش بخش دلهاست. در این صفحه توضیح داده میشود که چگونه انسان میتواند با توکل بر خدا، بر مشکلات زندگی غلبه کند.
در صفحه ۴۲ نیز مفهوم توحید و یکتاپرستی به زبانی ساده بیان شده است. این صفحه به ما میفهماند که تمام جهان در تسخیر خدای یکتا است و هیچ چیزی خارج از اراده و قدرت او نیست.
معنی صفحه ۳۸ فارسی یازدهم
یک جوان خوشاندام و قدرتمند، سوار بر اسبی قوی و تنومند، در حالی که پر از اشتیاق و انرژی بود، از دروازههای غربی تهران خارج شد و به سمت تبریز حرکت کرد. فتحعلیشاه، به توصیه آغامحمّدخان و بر اساس برداشتهای شخصی خود، پسر دومش، عباس میرزا، را به عنوان ولیعهد انتخاب کرد و او را به پایتخت تبریز فرستاد. تبریز، این شهر باستانی، مرکز فرماندهی خط دفاعی اصلی در برابر حملات همسایه شمالی ایران، یعنی روسیه، به شمار میرفت.
پس از کشته شدن آغامحمّدخان، فتحعلیشاه به قدرت رسید. شاهزاده جوان، میرزا عیسی قائممقام (قائممقام اول، پدر ابوالقاسم) را نه تنها یک وزیر خردمند، بلکه راهنمای معنوی و پدرخوانده خود میدانست و بدون اجازه و موافقت او هیچ کاری انجام نمیداد. علاقه و اشتیاق این وزیر دلسوز و خیرخواه به عباس میرزا نیز کمتر از علاقه ولیعهد به او نبود؛ او در چشمان درشت و جذاب عباس میرزا، دنیایی از معنا و کشش میدید و در نگاه عمیق و متفکر او، آیندهای روشن برای مدیریت کشور و خدمت به مردم را پیشبینی میکرد.
بیش از یک قرن است که درگیریها و جنگهای داخلی مانند زخمی عمیق، پیکر این کشور را آزار داده است. رؤسای قبایل و فرماندهان نظامی برای به دست آوردن تاج و تخت و حکومت بر مناطق مختلف، به جان یکدیگر افتاده و کشور را به صحنه جنگ، ویرانی و کشتار تبدیل کردهاند. اما در همین مدت، اروپا گامهای بزرگی برای پیشرفت برداشته است. آنها کارگاههای صنعتی متعددی ساختند، کارخانههای توپ و تفنگ تأسیس کردند و دانشگاههای بزرگی بنا نهادند. مهمتر از همه، نیروی دریایی قدرتمندی تشکیل دادند و کشتیها و کاشفان خود را به دورترین نقاط جهان فرستادند. مردمان قبایل و ملتهایی که از پیشرفت اروپا بیخبر بودند، با سلاحهای سادهای مانند تیر و کمان و شمشیر، نتوانستند در برابر ارتش مجهز به توپ و تفنگ اروپاییان مقاومت کنند. در نتیجه، سرزمینهای آنها به تصرف قدرتهای اروپایی درآمد.
معنی صفحه ۳۹ فارسی یازدهم
اروپا در زمینه دانش و فناوری بسیار پیشرفت کرده است، اما کاش همراه این پیشرفتها، اخلاق در علم و صنعت نیز رشد میکرد. زیرا اگر چنین نشود، تیر و کمان با همه آسیبهایی که داشت، در مقایسه با توپ و تفنگ، ضرر کمتری برای تاریخ بشریت داشته است.
در نوروز سال ۱۱۱۳ هجری شمسی، عباس میرزا پس از سالها اقامت در تبریز، خود را به تهران رساند تا در مراسم نوروزی شاه حاضر شود. رقابت میان شاهزادگان در دادن هدایا و تلاش آنها برای جلب توجه بیشتر پدر، بخشی از این مراسم بود. اما آن سال، با رسیدن خبر حرکت نیروهای روسیه در شمال آذربایجان و گرجستان، این جشن تنها ظاهری تشریفاتی داشت. دربار در اضطراب و ناآرامی به سر میبرد. ترس از حمله روسیه مانند کابوسی بر دربار سایه افکنده بود. سران کشور، به ویژه فتحعلیشاه، در فکر آمادهسازی سپاه برای مقابله با تجاوزهای روسیه بودند. شاه از قدرت همسایه شمالی خود آگاه بود و اخبار مربوط به ارتش منظم و سلاحهای پیشرفته روسیه، ترس عمیقی در دل او ایجاد کرده بود. اتحاد حاکم گرجستان با روسیه و تحتالحمایگی آن منطقه، نه تنها به معنای از دست دادن بخشی از ایران بود، بلکه نشان میداد که توازن قدرت بین دو کشور به هم خورده و رقیب برتری یافته است. روسیه چشم طمع به آذربایجان دوخته بود.
صبح روز حرکت فرا رسید. خورشید در حال طلوع بود و گرد و غبار ناشی از حرکت سربازان، آسمان تبریز را پوشانده بود. فریادهای شترهای حامل توپهای کوچک، قاطرهای باربر و اسبها، با صدای شیپورها و طبلهای جنگ درهم میآمیخت. سربازانی که اسب و تفنگ نداشتند، با اشتیاق و ارادهای محکم، پشت سواران و تفنگداران حرکت میکردند. شور جنگ و دفاع در دلهای آنان زبانه میکشید. چهرههایی که از خبر حمله روسیه درهم رفته بود، با دیدن شکوه سپاه، دوباره شاد و بشاش میشد. عباس میرزا در جلوی سپاه، سوار بر اسبی تنومند و چابک، همچون پرستشگاهی بر بلندی، دل بینندگان را میربود.
سپیدهدم روز بعد در گنجه با صدای مهیب و سوت گلولههای توپ روسیه آغاز شد. تودههای دود و آتش و…
معنی صفحه ۴۱ فارسی یازدهم
غبار و تاریکی شب در هم آمیخته بود. هیچ کس باور نمیکرد که صبحی چنین زیبا سر برآورد. شهری که خود را برای رسیدن بهار آماده کرده بود، ناگهان صحنه خشم و طمع دشمن شد. اما رهبری جوادخان، حاکم شهر، و فداکاری او و خانوادهاش در دفاع، روح تازهای در مردم میدمید. سربازان مدافع با مقاومت خود، مانع نفوذ دشمن به دیوارهای شهر شدند. دشمن، شکستخورده و خوار، در آستانه عقبنشینی بود که یک شب، با خیانت عدهای از داخل شهر، دروازهای به روی محاصرهگران گشوده شد و سپاه روسیه مانند مورچه و ملخ در سراسر شهر پخش شدند.
مردم با سنگ و چوب و ابزارهای ساده کشاورزی، در برابر مهاجمان ایستادند و سینههای خود را در برابر گلولهها سپر کردند. جوادخان به همراه پسران و برادرانش، بارها خود را به خطوط آتش دشمن زد و داستانهای رشادت آفرید. زمین از کشتهها و زخمیهای روس و مردم گنجه، مانند برگهای پاییزی پوشیده شده بود. خطوط دفاعی مردم یکی پس از دیگری فرو میریخت. جوادخان و یارانش بیتردید شمشیر میزدند. شهر، صحنهای را به یاد میآورد که گویی روز قیامت است. گنجه با آخرین توان خود، زیر آسمانی از دود و غبار نفس میکشید. خیلی زد پرچم روسیه بر زمینی که به خون بیگناهان آلوده شده بود، به اهتزاز درآمد. بادهای پایان زمستان، نالههای درماندگان و بوی خون جوادخان و هزاران دلاور گنجه را تا بلندیهای قفقاز با خود برد. اما نگاه حریص و ترسناک روسها به جاهای دورتری خیره شده بود.
در تبریز، نیروها گرد آمده بودند. آنچه سربازان و فرماندهان را پیش از دستور حاکمان به اینجا کشانده بود، عشق به وطن و دفاع از جان و هستی هموطنانشان بود. دیدن شور و ایستادگی فرزندان کشور در برابر دشمن، عباس جوان را به هیجان میآورد و دل او را برای رسیدن به آرمانهای ملی محکم و پرامید میکرد.
با وجود پایداری و فداکاری بسیاری از مردم، خیانت و خودفروشی تعدادی از دشمنان داخلی باعث شد دروازه بخشهای بیشتری از قفقاز به روی دشمن باز شود. فرمانده سپاه ایران، نیروهایش را زودتر از زمانی که پیشبینی میشد، به کنارههای رود ارس رساند. قفقازِ رنجدیده و ستمکشیده، با چشمانی منتظر و در جستجوی کمک، به سوی جنوب، جایی که سپاه عباس میرزا حرکتش را شروع کرده بود، نگاه دوخته بود. موجهای خروشان و مهارنشدنی ارس، همچون سدی در برابر سپاه ایستاده بود و بینندگان را به حیرت وامیداشت.
در ایران آن زمان، دو دربار وجود داشت! دربار عیش و نوش و دربار جنگ و پایداری؛ عیش و نوش از آن پدر، و جنگ و پایداری از آن پسر.
معنی صفحه ۴۲ فارسی یازدهم
در ذهن عباس میرزا، تنها مسئله جنگها و پیروزیها و شکستها نبود که فکر او را مشغول کرده بود. دیدن دنیایی فراتر از مرزهای کشورش و تجربه شکستهای پیاپی، تغییر بزرگی در اندیشهی پویای او ایجاد کرده بود. نایبالسلطنه به حاضران رو کرد و گفت: «افسران و فرماندهان شجاع، همرزمان عزیز، هدف از گردهمایی امروز، بیان مسائلی است که اهمیت آنها کمتر از جنگ و دفاع نیست.
همه به خوبی میدانند که شما جنگجویان غیور، در تمام سالهای دفاع، با شجاعت و فداکاری جنگیدید و هرگز خواری و ترس را به دوش نکشیدید. رشادتها و از خودگذشتگیهای سربازان فداکار و شما افسران ارجمند، با وجود کمبودهای فراوان، به حدی بود که حتی دشمن را نیز به شگفتی و ستایش واداشت. با این حال، در این سالها بخشهای زیادی از سرزمین مادری، هموطنان و عزیزانمان را از دست دادیم و مجبور شدیم شرایط سخت پیمان ننگین گلستان را بپذیریم.
پیشرفت و تمدن نمیتواند تنها در یک جهت حرکت کند. سربازان و افسران ما زمانی از مرزهای کشور به خوبی پاسداری میکنند که از نظر فکری درباره میهن و اداره عادلانه و خردمندانه کشور، آسودهخاطر باشند. در مقابل، مردم و دولت نیز زمانی میتوانند با آرامش به کارهای خود برسند که بدانند ارتش آنها، توان و ابزار لازم برای محافظت از مرزها را دارد. مردمی که به خانههای تاریک و بیپنجره عادت کردهاند، از پنجرههای باز و پرنور گریزانند؛ چون نور چشمهایشان را میزند و آنها را خسته میکند. جنگیدن با افکار کهنه و پوسیده، از نبرد رو در رو با دشمن سختتر است. شرط حضور و پایداری در هر دو میدان، عشق است؛ با این تفاوت که در جبهه نبرد، شجاعت نقش اصلی را دارد و در این جبهه، خرد و آگاهی.»